آموزش پیرایش مردانه اورجینال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ريحانه 
يادمه يه بار خانوم کاظمي(اگه نميشناسيد يه همچين شکلي رو ميتونيد براش تصور کنيد!:) که حسابي عصبي شده بود توپ يکيشون رو گرفت!پسره همينجوري داشت التماس ميکرد!همه ي بچه ها جمع شده بودن و کروکر ميخنديدن !آخر فکرکنم کار به آقاي آزاديان(يا يه چيزي تو همون مايه ها!)کشيده شد چون با مرکز بهشتي تماس گرفت!
يه بار ديگه هم يکي از دخترا رفت توپشون رو پرت کرد تو فاضلايهايي که هميشه ي خدا جلوي دستشويي بود.اون بدبختي هم که اومده بود دنبال توپ پاچه هاي شلوارش رو زده بود بالا و خلاصه ...
ديوار بين دو مرکز رو يادته؟مثل اينکه بين راهنمايي و دبيرستان هم ديوار کشيدن!!!من که اصلا دل خوشي نداشتم سر بزنم...
در ضمن مديرمون کاملا بي عرضه بود!حقش بود!
در ضمن تر اينکه من کلا ميدوني که با علم سياست مشکل دارم اصلا هم سياسي نمينويسم!!!